.

دختر برای حل مسئله استاد رفت پای تخته; لبه چادرش روی زمین کشیده میشد
پسر یه چشمک به دختر پشت سری انداخت روشو برگردوند و با نیشخندی گفت: بچه ها به شریفی بسپریم لازم نیس امروز کلاس رو جارو بزنه (خنده کلاس)
دختر خیلی جدی و آروم برگشت و رو به پسر گفت:
پس کی میخواد تو رو جمع کنه!؟
همون صداها این بار بلندتر خندیدن!!

چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 23:37 :: نويسنده : امین دوست محمدی

حثی جالب و خواندنی بین یک عالم شیعه (استاد طبسی ) و یک وهابی.......

استاد نجم الدین طبسی تعریف می کرد که روزی با یک وهابی بحثم شد.
بعد از چند دقیقه از من پرسید شما شیعه هستید یا سنی ؟
گفتم: سنی
گفت: ایرانی و سنی ؟
گفتم: بله .
برای اینکه اطمینان کند گفت: بگو خلفای بعد از پیغمبر کیا هستند؟
گفتم: سیدنا ابوبکر صدیق
گفت: احسنت . بعدش ؟
گفتم:سیدنا عمر .
گفت: احسنت. بعدش ؟
گفتم: سیدنا علی .
گفت: پس عثمان چی شد؟
گفتم: عثمان را مردم از خلافت خلع کردند.
گفت: به مردم چه ربط دارد که خلیفه را برکنار کنند؟
گفتم: به مردم چه ربط دارد که خلیفه تعیین کنند؟
گفت: تو رافضی هستی !

حرف حساب جواب ندارد درست است یا نه ؟؟؟
بر دشمن مرتضی علی لعنت ...

چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : امین دوست محمدی

درباره وبلاگ

به وبلاگ خودتون خوش اومدین


خبرنامه وب سایت:






Alternative content


قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ