.

دختر برای حل مسئله استاد رفت پای تخته; لبه چادرش روی زمین کشیده میشد
پسر یه چشمک به دختر پشت سری انداخت روشو برگردوند و با نیشخندی گفت: بچه ها به شریفی بسپریم لازم نیس امروز کلاس رو جارو بزنه (خنده کلاس)
دختر خیلی جدی و آروم برگشت و رو به پسر گفت:
پس کی میخواد تو رو جمع کنه!؟
همون صداها این بار بلندتر خندیدن!!

چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 23:37 :: نويسنده : امین دوست محمدی

حثی جالب و خواندنی بین یک عالم شیعه (استاد طبسی ) و یک وهابی.......

استاد نجم الدین طبسی تعریف می کرد که روزی با یک وهابی بحثم شد.
بعد از چند دقیقه از من پرسید شما شیعه هستید یا سنی ؟
گفتم: سنی
گفت: ایرانی و سنی ؟
گفتم: بله .
برای اینکه اطمینان کند گفت: بگو خلفای بعد از پیغمبر کیا هستند؟
گفتم: سیدنا ابوبکر صدیق
گفت: احسنت . بعدش ؟
گفتم:سیدنا عمر .
گفت: احسنت. بعدش ؟
گفتم: سیدنا علی .
گفت: پس عثمان چی شد؟
گفتم: عثمان را مردم از خلافت خلع کردند.
گفت: به مردم چه ربط دارد که خلیفه را برکنار کنند؟
گفتم: به مردم چه ربط دارد که خلیفه تعیین کنند؟
گفت: تو رافضی هستی !

حرف حساب جواب ندارد درست است یا نه ؟؟؟
بر دشمن مرتضی علی لعنت ...

چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : امین دوست محمدی

 

به تو افتخار مي کنم دختر ...
به تو که برايت فرقي نمي کند ، کجاي دنيايي ...
به تو که برايت فرقي نميکند ، ديگران چگونه بينديشند در مورد تو ...
به تو که برايت فرقي نميکند ، تمسخرت مي کنند يا تحسين ...
به تو که برايت فرقي نميکند ، تحت سيطره کدام نظام سياسي نفس ميکشي ...
تحت نظام امپرياليسم و تجاوزگر به حقوق ديگر سرزمين ها باشي ...
يا نظام رانتير و دولت دريافت کننده رانت ها از خارج ...
يا نظام پارلماني و دولتي که قواي خويش را تفکيک کرده و به حيات خويش ادامه مي دهد ...
يا نظام وستمينستر و حکومت دموکرات ...
يا نظام دموکراسي شورايي و وابسته به شوراهاي کارگري باشي ...
يا نظام واسال و وفئودالي باشي...
يا اينکه تحت نظامي برپايته ولايت فقيه و اسلام باشي ...
يا هر نظام ديگري ...
راه و رسم بندگي را خوب ميداني ...
و سر فرود مي آوري به تواضع در برابر ربّ العالمين ...
به تو افتخار مي کنم ...
 

خدایا تو بزرگی

اما در هر آن چه کوچک است و خرد حقیر نیز جای گرفته ای

خدایا!

تو کیستی که این جهان بزرگ در جام تنت حیران است؟

دلم می خواهد آن قدر تو را فریاد زنم تا آشتی با مهربانی ات

را در درون خود احساس کنم

قاب پنجره و عادت پروانه و رسم زندگی

حسرت دیدار وغریب بی تاب و حرمت دیوانگی

دل تنگ و صبر بی باک و التماس دعا

من کنار تو ولحظه دیدار واستجابت دعا

بگذار یک بار دیگر در قلب تو بدنیا بیایم

بگذار یک بار دیگر پا برهنه در آسمان راه بروم

این هوای دم کرده را کنار بزنم!

دستی به صدای خسته ام بکش

خدایا

اگر می توانستم یک بار دیگر دنیا بیایم.....

اگر می توانستم گذشته ها را جبران کنم

اگر می توانستم.........

الهی !

محتاجتم دست منو دامان تو

من بنده حقیر را از درگاهت باز نگردان

خدایا بپذیر مرا

 

 

یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, :: 14:54 :: نويسنده : امین دوست محمدی

سلام ....

سلام به تو ای مهربانترین مهربانان سلام به تو ای بهتر از خوبان

مدتهاست که دل کوچکم هوای تو را کرده بود ای بزرگتر.....
مدتهاست که می خواهم برایت نامه ای بنویسم و دردِ دلی با تو گویم ....اما ....می ترسیدم حرف مرا نپذیری و نخواهی به حرفهایم گوش سپاری . در کلبهء تنهایی خویش با خود می اندیشیدم که مرا تنها گذاشته ای ...! احساس می کردم مرا فراموش کرده ای .... آن هم در بدترین و سخت ترین مراحل زندگیم که بیشتر از همیشه نیازمند تو بودم ... اما .... لحظه ای که دست پر قدرت و گرمت را حس کردم که دست مرا محکم و در عین حال با عشق گرفت و مرا از لب پرتگاه به حقیقت زندگانی برگرداند ، فهمیدیم که این تو نبودی که من را توی این دنیای پر فریب و در عین حال زیبا تنها گذاشته بودی پروردگار من . بلکه این غفلت من بود که باعث شد تو را خیلی دور پندارم .... آن دورها ..... توی آسمان های بیکران ..! بدون آنکه بدانم ... تو ... ای حبیب من ... از جانم هم به من نزدیکتری ... نه ! تو اصلاً در جان در روحم ، همچو خونی در رگها ، جریان داری و این چنین است که تو را با هر نفس احساس و با هر ضربان قلب درک می کنم .

حال خوشحالم که تو را ، ای روشنایی بخش قلب کوچک انسان ها ، یافته ام و چنان با وجود خویش آمیخته ام که حتی مرگ هم نمی تواند ما را از هم جدا کند . . چرا که حتی جسم مادی من که روزی متلاشی می شود و تبدیل به خاک می گردد باز هم متعلق به توست ... حال که می دانم روح من همیشه با توست .

هر بار که پرندهء وجودم را در آسمان عشقت پرواز می دهم به این پی می برم که چقدر این دنیا با تمامی موجودات درونش در مقابل عظمت و کرامت تو کوچک و حقیرند ... !

الهی ....!

نگاه احسانت را از این بندهء گنهکارت دریغ مدار و پیوسته درهای مرحمتت را بروی من و همنوعان من باز نگه دار که حکمت همه کس و همه چیز در دست توست .
ای محبوبم ... از تو می خواهم ایمان مرا به کاملترین مرحله برسان که حتی اعمال من نیز چنین باشد که تو می خواهی که سرانجام تو از من راضی باشی و من هم راضی .....

بار الهی ....!

خوشحالم که تو را دارم ای مهربانم مرا ببخش ای توبه پذیر مهربان

و هیچگاه به حال خود وامگذار که من ، این بندهء ناچیزت همیشه به محبت تو ، به حمایت تو و به ولایت تو محتاجم

ای فریاد رس فریاد خواهان
ای دانای نهانم
تا ابد با تو می مانم
مرا رها مکن !!!!

" بار الهی نظر تو برنگردد برگشتن روزگار سهل است !!! "
 

شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, :: 1:42 :: نويسنده : امین دوست محمدی

ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

یاداشتی از طرف خدا به تمامی بندگان خاکی

به: شما

 تاریخ : امروز

  از: خالق

موضوع : خودت

من خدا هستم ،امروز من همه مشکلاتت را اداره میکنم .

لطفا به خاطر داشته باش که من به کمک تو نیاز ندارم. اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید که قادر به اداره کردن آن نیستی، برای رفع کردن آن تلاش نکن . آنرا در صندوق( برای خدا تا انجام دهد) بگذار . همه چیز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر من ، نه تو  !

 وقتی که مطلبی را در صندوق من گذاشتی ، همواره با اضطراب دنبال(پیگیری) نکن . در عوض روی تمام چیزهای عالی و شگفت انگیزی که الان در زندگی ات وجود دارد تمرکز کن و ناامید نشو ، توی دنیا مردمی هستند ....که رانندگی برای آنها یک امتیاز بزرگ است.

شاید یک روز بد در محل کارت داشته باشی به مردی فکر کن که سالهاست بیکار است و شغلی ندارد ممکنه غصه زودگذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری، به زنی فکر کن که با تنگدستی وحشتناکی روزی دوازده ساعت ، هفت روز هفته را کار میکند تا فقط شکم فرزندانش را سیر کند.

وقتی که روابط تو رو به تیرگی و بدی میگذارد و دچار یاس میشوی ، به انسانی فکر کن که هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشیده است .

 وقتی ماشینت خراب می شود و تو مجبوری برای یافتن کمک کیلومترها پیاده بروی ، به معلولی فکر کن که دوست دارد یکبار فرصت راه رفتن داشته باشد.

 ممکنه احساس بیهودگی کنی و فکر کنی که اصلا برای چی زندگی میکنی و بپرسی هدف من چیه ؟  ..... شکر گزار باش .

در اینجا کسانی هستند که عمرشان آنقدر کوتاه بوده که فرصت کافی برای زندگی کردن نداشتند وقتی متوجه موهات که تازه خاکستری شده در آینه میشی : ..به بیمار سرطانی فکر کن که آرزو دارد کاش مویی داشت تا به آن رسیدگی کند.

 بعد از خواندن یاداشت خدا آنوقته که گاه و بی گاه دلم بدجوری واسه خدا تنگ میشه ، یه وقتایی دلم می‌خواد بهم وقت قبلی بده و تو یه جلسه خصوصی دو نفره درد دلامو بشنوه . اون منو از ملاقاتش به خاطر نگرفتن وقت قبلی محروم نمی‌کنه . هیچ وقت اسمم واسه صحبت با اون وارد یه لیست انتظار طویل نمی‌شه که معلوم نیست کی نوبت به من برسه . محاله ، محاله ممکنه بهم بگه نمی‌پذیرمت .

خیلی بزرگواره ، با وجودی که بالاترین مقام این دنیای شلوغ پلوغه ، هیچ وقت منتظرم نمی‌ذاره .

گاهی اوقات واسش نامه می‌نویسم و می‌دونم که نامه‌هامو بی‌جواب نمی‌ذاره ، وقتی توی دفتر خاطراتم نامه‌هام رو مرور می‌کنم ، می‌بینم حتی یه دونش هم بی‌جواب نمونده .

من و خدا یه قول و قراری با  هم گذاشتیم ، اون به من قول داد همیشه مراقبم باشه و کمتر و کمتر از عالی‌ترین  بهم نده و من بهش قول دادم حتی اگر دل بی‌قرارم در حسرت آرزویی بال بال می‌زد و شوق استجابت دعایی آتیشم می‌زد با تموم وجودم بدون ذره‌ای تردید ، اول بگم اجازه خدایا ، خدایا تو اجازه میدی ؟ تو صلاح می‌دونی ؟ اگه تو ناراضی باشی دلم به نارضایتیت راضی نمی‌شه ؛ می‌دونم آخه تو دوستم داری و همیشه برام بهترین‌ها رو خواستی ؛ اصلاً از خوبی بی‌انتهای تو ، بد خواستن محاله .

اعتراف می‌کنم قول سنگینیه و عمل بهش مثله به زبون آوردنش کار ساده‌ای نیست ، واسه همین از خودش خواستم و بهش گفتم : من فقط یه بنده‌ام، چیزهایی هست که تو می‌دونی و من هیچ وقت نمی‌دونستم و شاید هیچ وقت هم نفهمم .

اتفاقاتی می‌افته که ذهن محدود من قادر به تعبیرش نیست ، چشم‌های قاصر من قادر به دیدن اون چه پشتش هست ، نیست ؛ دلایلی مخفی هست که شاید واسه همیشه مسکوت  مکتوم باقی بمانه و اسراری هست که شاید دونستنش ، فهمیدنش ، تو ظرف ادراک من نگنجد . اینو تو می دونی .

پس واسه لحظه‌های دشوار به من قدرت تحملشو ببخش . منو به اون نقطه برسون که همیشه یادم بمونه ، همه چیز از سوی تو خیر مطلقه حتی اگر ظاهراً همه چیز عذاب‌آور  دشوار باشه .

گاهی اوقات آرزوهایی داشتم و تو زیر نامه آرزوهام نوشتی موافقت نمی‌شود . راستش اولش حس خوبی نداشتم ، دلم می‌گرفت ، شاید به خاطر جنسم که شیشه حس و عاطفه  بود.

منو ببخش که یه قتایی از سر بی‌صبری و ناشکیبایی تو خلوت و تنهاییم ازت می‌پرسم : آخه چرا ؟ ؟ ؟

وقتایی که هر چی فکر می کردم فکر اسیر خاکم به هیچ جا  نمیرسید . دنبال دلیل می‌گشتم و دلیلی پیدا نمی‌کردم ، پیش می‌اومد که با یه بغضی توگلوم تکرار کنم ،  آخه خداجون واسه چی ؟و..چی می شه اگه ... ؟

یه وقتایی از سر بی‌حوصلگی و فراموشکاری بهت گله می‌کردم ، چقدر از بزرگواریت شرمنده‌ام که منو در تموم لحظه‌های ناشکریم ، توی تموم لحظه‌های بی‌صبریم با محبت تحملم کردی ، نه تنبیهم کردی نه حتی ذره‌ای محبتت رو ازم دریغ کردی . توی تنهاترین لحظات تنهاییم ، درست تو لحظه‌هایی که فکر می‌کردم هیچ کس نیست ، اون موقع که به این حس می‌رسیدم که چقدر تنهام ، واسم نشونه می‌فرستادی که ، من خودم تا آخرین لحظه باهاتم واسه تموم لحظات همراهتم . من تنها بنده تو نبودم اما یه لحظه هم تنها رهام نکردی .

تو تنهاترین و محکم‌ترین قوت قلب دل تنهامی . تو طوفان‌های زندگیم تو ابتدا و اصل آرامشمی ، تو از من به من نزدیک‌تر بودی موندم که چطور گاهی اوقات چشم‌های غافلم ندیدت اما تو هیچ وقت حتی لحظه‌ای منو ترک نکردی .روزهایی رسید که فکر کردم با من قهری تو حتی در همون لحظه‌ها با همون فکر اشتباه که حتی از به خاطر آوردنش شرمنده می‌شم از من قهرنکردی و به خاطر این فکر کودکانه نادرست طردم نکردی .

من دوستت دارم . منو ببخش اگه قولم مثل خودم کوچیکه ، اما دلم به بزرگی بی‌حد تو خوشه و پشتم به کمک‌های تو گرم  و  از تو سپاسگزارم که با بزرگواری همیشه کمکم کردی .

 تو همونی که هر وقت ازت یاد کردم ، بهم امید بخشیدی ، تو یادت چیزی هست که منو زیرو رو می‌کنه ، غصه‌هامو می‌شوره و دلشکستگی‌ها‌مو ترمیم می‌کنه ؛ چیزی که در هیچ چیز غیر از یاد تو نیست .

هر وقت خواستم ببینمت بی‌درنگ با مهربونی در رو به روم باز کردی و نگاه نکردی گناهکارم . حذفم نکردی من همیشه دست خالی به دیدنت اومدم و تو همیشه با دست پر روانه‌ام کردی .

هر وقت صدات کردم طوری بهم جواب دادی که انگار مدت‌هاست منتظرم بودی ؛ هر وقت ندونسته از بی‌راه سر‌در‌آوردم خودت منو صدا کردی ، گاهی با تلنگر اتفاقات ساده روزمره منو از ادامه یه راه غلط منع کردی . اما حتی اون وقتی که ازم مکدر بودی با بزرگواری آبروم رو حفظ کردی . تو همیشه خدا بودی و من همیشه حتی کمتر از یه بنده ....

دیدن همیشه خوب است....

خواه دیدن آن زیبا یی ها باشد.....خواه دیدن این زیبایی ها ...!!!

شاید کلاسی که ما در آن درس می خوانیم از این هم  ویران تر باشد

 شاید پای پوشی که با آن می خواهیم در صراط مستقیم  قدم بر داریم از این هم کهنه تر باشد .

 شاید آب گوارایی که می نوشیم از این هم کثیف تر باشد .

 شاید باری که بر دوشمان است از این هم سنگین تر باشد .

 شاید صفای کودکیمان را اینجا ، جا گذاشته ایم .

 شاید خانه آخرتمان از این بدتر است .

شاید مردم نتوانند از پشت شیشه های غبار گرفته ی  ماشین هایشان
، زیبایی و طراوت نوجوانیمان را ببینند
.

 شاید آنچه در دنیا می جستیم از این هم بی ارزش تر بود .

و شاید کودکی و پیریمان را اندوهی چنین فرا گرفته باشد .

 چشمها را باید شست.......

دل خوش از آنیم که حج می رویم

غافل از آنیم که کج می رویم

کعبه به دیدار خدا می رویم

او که همین جاست کجا می رویم

حج به خدا جز به دل پاک نیست

شستن غم از دل غمناک نیست

دین که به تسبیح و سر و ریش نیست

هرکه علی گفت که درویش نیست

صبح به صبح در پی مکر و فریب

شب همه شب گریه و امن یجیب

 آرزوی توفیق ، سربلندی و سعادتمندی برای تمامی دوستان عزیز  و گرامی را دارم ....در پناه حق باشید هر کجا باشید خدا با شما ست.....

 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : امین دوست محمدی

- بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.

- خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم.

- خود را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند: قیمت=خدا!

- این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.

- وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.

- یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.

- کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند.

- آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.

- کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشنی نمی کند.

- خدا بی گناه است در پروندۀ نگاه تان تجدید نظر کنید.

الله

- ما خلیفه ی خداییم، مثل خدا باشیم، قابل دسترس در همه جا و همه گاه.

- آنکه  خدا را از زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود.

- خدا از آن کس که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد.

- بیهوده گفته اند تنها «صداست» که می ماند، تنها «خداست» که می ماند.

- روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.

- برای اثبات کوری کافیست که انسان چشم های نگران خدا را نبیند.

- شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است.

- به چشم های خود دروغ نگوییم، خدا دیدنی است.

- چشم هایی که خدا را نبینند، دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهن باز کرده اند.

- امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟

-اگر از خدا بپرسید کیستی؟ در جواب «ما» را معرفی خواهد کرد! ما بهترین معرف خداییم، آیا اگر از ما بپرسند کیستی؟ خدا را معرفی خواهیم کرد؟

- وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست.

- آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیشه ی من و تو.

- خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است.

- خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گرساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.

پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:, :: 16:43 :: نويسنده : امین دوست محمدی

دوستش دارم بزرگیش را

سکوتش را ، عظمتش را

اُبهتش را

تنهاییش را ، حکمتش را

صبرش را

و بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن !
خدا را میگویم …

پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:, :: 16:39 :: نويسنده : امین دوست محمدی
گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟

گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟

گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟

گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟

گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟


سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 18:17 :: نويسنده : امین دوست محمدی

نامه پسر عموی عزیزم امیر دوست محمدی 

سخن اخر امد که

خدا دوست ندارد ما بد باشیم 

برای این هم افریده نشده ایم 

و اگر در وادی معصیت افتاده باشیم

بیراهه ای در مسیر زندگی ، و دور شدن از فطرت است 

و ما می توانیم با نردبان توبه ، خود را به بام بلند پاکی برسانیم

امید است

توبه ، پای ما را به این وادی بکشاند و در دلها چراغ امید به رحمت الهی  بر افروزند

سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 2:4 :: نويسنده : امین دوست محمدی

 خدای عزیز!
آدمهای بد به نوح خندیدند « تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی میسازی » اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همین کارو میکردم.
(ادی)

سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 2:2 :: نويسنده : امین دوست محمدی

خدای عزیز!
شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.
(لاری) 

سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 1:57 :: نويسنده : امین دوست محمدی

خدای عزیز!
به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟
(سامی) 

سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 1:56 :: نويسنده : امین دوست محمدی

خدای عزیزم!
از اینکه بابای نازمو بردی پیشت تاازش خوب مواظبت کنی ازت ممنونم
فقط گاهی بهش اجازه بده به منم سر بزنه
آخه منم دلتنگش میشم
(مهرنوش)

سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 1:51 :: نويسنده : امین دوست محمدی

یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.


در نامه این طور نوشته شده بود:

خدای عزیزم؛ بیوه زنی ۸۳ ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن..

کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانشنشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان ۹۶ دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند..
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهندخوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت. تا این کهنامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا!
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:

خدای عزیزم؛ چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده وروز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی.. البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند! 

سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 1:50 :: نويسنده : امین دوست محمدی


 

دیشب دلم گرفته بود

 رفتم کنار آسمون

فریاد زدم یا تو بیا

 یا منو پیشت برسون

دو شنبه 7 مرداد 1398برچسب:, :: 6:42 :: نويسنده : امین دوست محمدی

این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دوروبر حجره های طلبه ها می گشت و از توی آشغال های آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
مضمون این نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قران فرموده اید :
"ومامن دابه فی الارض الا علی الله رزقها"
«هیچ موجودزنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قران فرموده اید :
"ان الله لا یخلف المیعاد"
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به جیزهای زیر نیاز دارم :

۱ - همسری زیبا ومتدین
۲ - خانه ای وسیع
۳ - یک خادم
۴ - یک کالسکه و سورچی
۵ - یک باغ
۶ - مقداری پول برای تجارت
۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید. 

دو شنبه 7 مرداد 1398برچسب:, :: 5:14 :: نويسنده : امین دوست محمدی

خوشبخت کسی نیست که مشکلی نداره خوشبخت کسی است که
با مشکلات مشکلی نداره

 

 

 

جمعه 4 مرداد 1398برچسب:, :: 1:25 :: نويسنده : امین دوست محمدی

خدایا
دلم مرهمی می خواهد از جنس خودت!
نزدیک
بی خطر
بخشنده
بی منت!!!

جمعه 4 مرداد 1398برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : امین دوست محمدی

 

خودت گفته بودی فقط از من بخواه.
با این کوله بار سنگین،
حالا دلم بهانه می گیرد:
دلم برای آسمان
آن آبی بیکران؛
برای ستاره ها؛

برای پرواز؛
دلم برای هرچه آن بالاست
تنگ شده.
دیدی چه شد:
حالا شده ام خاک نشین ترین پرنده ی آسمان تو.
اصلا من آن سبد را رها کردم،
من همه ی بار سنگینم را واگذاشتم،
و بالم را گشودم
که تو را ببینم
ای که صدایم کردی،
من اینجا پشت در مانده ام:
درمانده.

تو گاهی هم در را باز کنی،
من به نگاهی دلخوشم
که من از تو فقط
خودت را می خواهم.
من حتی "خودم" را
پشت در جا گذاشتم
تا فقط اسم تو بماند:

 

کریم خطابخش بخشنده ی مهربان


جمعه 4 مرداد 1398برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : امین دوست محمدی
فريادزدم دوستت دارم صدايم را نشنيدي!
اعتراف كردم كه عاشقم جرم مراباورنكردي!
گفتم بدون توميميرم لبخندتلخي زدي!
ازدلتنگي ات اشك ريختم چشمهاي خيسم رانديدي!
چگونه بگويم كه دوستت دارم تاتونيزدزجواب بگويي من هم همين طور!
چگونه بگويم كه بي تواين زندگي برايم عذاب است تاتونيزمرادرك كني!
صداي فريادم راهمه شنيدندجزاو كه بايدميشنيد!
اشكهايم راهمه ديدند!
اشيانه اي كه در قلبت ساخته ام تبديل به قفسي شده كه تااخردراينجا گرفتارم!
گرفتارعشقي كه باورنداردمرا
فكرميكنداين عشق مثل عشقهاي ديگراين زمانه خياليست حرفهاي من بيچاره دروغين است!
حالاديگرآموخته ام كه كلام دوستت دارم رابرزبان نياورم ديگراشك نريزم ودرون خودبسوزم!
اگردلتنگ شدم باتنهايي درد دل كنم واگرمردم نگويم كه ازعشق تو مردم!
امارفتنم محال است عشق كه امدديگررفتني نيست جنون كه امدعغقل در زندگي حاكم نيست!
انقدربه پايت مينشينم تابسوزم تاابدبه عشقت زندگي ميكنم تابميرم!
گرچه شايدمرابه فراموشي بسپاري اماعشق براي من باارزش وفراموش نشدنيست!
جمعه 4 مرداد 1398برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : امین دوست محمدی

 

سلام خدای بزرگ و مهربان و بخشنده ی من

خدایا شکرت به خاطر این همه توجه به بنده ی گناهکارت

خدایا ببخش اگر من خودم را بنده می خوانممن که برای تو بندگی نمی کنم نمی دانم چگونه به من این همه توجه می کنی خدایا شکرت

خدایا ببخش بر من گناهانی که باعث قضا شدن نماز صبح می شود

خدایا ببخش بر من گناهانی که باعث از دست دادن نماز اول وقت می شود

خدایا ببخش بر من گناهانی که باعث فراموشی یاد تو از ذهنم می شود

خدایا ببخش بر من گناهانی که باعث بالا نرفتن دعا می شود

خدایا ببخش بر من گناهانی که باعث فرود آمدن بلا می شود

خدایا ببخش بر من گناهانی که باعث تغییر نعمت ها می شود

خدایا ببخش بر من گناهانی که باعث از بین رفتن حرمت گناه می شود

خدایا ببخش بر من گناهانی که در نهان و آشکار انجام دادم

خدایا شرمنده ام که برای تو کاری نکردم

خدایا من ضعیف و ذلیل و کم اراده را که نمی تواند در راه تو محکم قدم بردارد را کمک کن

ای کسی که سریع راضی میشوی کمکم کن

 

چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 5:17 :: نويسنده : امین دوست محمدی

باسمه تعالي

خدايا، مي خواهم بنويسم ولي شرمسارم حتي از قلم بدست گرفتن تاچه رسد به نوشتن.  

  مي خواهم بگويم ولي روسياهم حتي از فكر كردن تا چه رسد به گفتن. 

خدايا چه بگويم از دلي كه به همه چيز توجه مي كند ... .

خداوندا، پروردگارم، معبود من، مرا ياري كن آنچنان تو را بشناسم كه ديگري غير تو را نبينم و از هر آنچه جز توست روي گردان شوم.

خداوندا، دلم را به نور معرفت خود روشن گردان و قدرتي به من عنايت فرما تا بوسيلة آن بر نفس سركش، لجام زده و آنرا مهار خود گردانم.

خدايا مرا ياري كن به جز با دوستانت با كسي دوستي نكنم و به جز با دشمنانت دشمن نباشم.

مهربانا به من توفيقي عطاكن تا هميشه و در همه حال آن باشم كه تو مي خواهي چرا كه تو آنگونه اي، نه بسياربهتر از آني، كه من مي خواهم.

چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 4:52 :: نويسنده : امین دوست محمدی
 

به نام تو که قوت جانی

و درود بر رسولت و جانشینان بر حقش

خداوندا  شنیدم که این کلام توست :

ای عیسی ! چه قدر دیده به راه بدوزم و حسن طلب نشان دهم و باز این مردم برگشت نکنند ؟

و باز فرمودی :

بندهء من به حقّی که بر من داری من تو را دوست دارم ، تو هم به حقّی که بر تو دارم مرا دوست بدار.


 


خدایا تو میتوانی و می توانستی کسی را جای من بیافرینی تا تو را شبانه روز بستاید و بشناسد اما من چه هستم ؟ چه دیدی در من ؟ خدا خدا خدا خدا خدا


 



 

 
خدايم و آفريدگارم،و نگهدارم و پناهم       به جانب تو در سختى و آسانى پناه مى‏آورم


 

 
خدايا اگر خطايم بزرگ و انبوه است       پس گذشت تو از گناه من بزرگتر و گسترده‏تر است


 

 
خدايا اگر خواهش نفسم را به نفسم واگذاشتم       اينك در مرغزار پشيمانى مى‏گردم


 

 
خدايا بدحالى و تهيدستى و نيازم را مى‏بينى        و تو مناجات پنهان مرا مى‏شنوى


 

 
خدايا اميدم را قطع مكن،و منحرف مساز        قلبم را كه من به باران جودت طمع دارم


 

  خدايا اگر محرومم كنى يا از پيشگاهت برانى        پس به چه كسى اميدوار شوم و چه كسى را شفيع گيرم

چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:از وبلاگ نسیم مطهر 89, :: 2:26 :: نويسنده : امین دوست محمدی

در شهر بودم

دیدم هر کس به دنبال چیزی می دود

یکی به دنبال پول یکی  به دنبال چهره دلکش ...

یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد

یکی به دنبال نان یکی هم به به دنبال اتوبوسی !
!!!!!اما دریغ !!!!!

!!!!هیچکس دنبال خدا نبود !!!!!

چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 2:19 :: نويسنده : امین دوست محمدی

خدایا

نمی دونم گناهانم چیه ولی می دونم که توفیق نماز اول وقت رو از دست دادم

خدایا اشتباهاتم را به من نشان بده و مرا در درست کردن آنها یاری کن

خدایا مرا کمک کن تا بتوانم تو را خشنود کنم

خدایا اگر کوتاهی می کنم مرا ببخش و بر من سخت مگیر

الهی العفو...... الهی العفو

 

 

چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 2:15 :: نويسنده : امین دوست محمدی
 
ديگران يادم دادند كه تو بزرگي،ستايشت كنم
بخشنده اي،سپاست گويم
عذاب مي دهي،گناه نكنم
پاداش مي دهي،عبادت كنم
كسي اما نگفت دوستم داري،دوستت بدارم
تو بودي كه از آغاز خلقت،بذر عشقت را در خاك وجودم پنهان كردي
آب و نورش دادي
حياتش بخشيدي
سر از خاك برآورد و در جانم شكوفا شد
وجودم عطر آگين شد و
اين آغاز بيقراريم بود
بيقراري براي تو
مي دانم كه آني از من جدا نبودي
اما من نمي شناختمت آنگونه كه هستي
حالا من هم عاشق و بيقرارم
اما تو خدايي و من انسان،مخلوق تو
و تنها افتخارم همان دم خداييست كه تو همراهم كردي
و آن بذر عشق كه در خاكم نهادي
پس ببخشا بر من اگر اندازه ي خدايي تو عاشق نيستم
لبخند تو بهشت جاودانه ي من است
بضاعتم ده كه بهايش را بپردازم
عشق تو آرامش بيكران است و شادي بي پايان
مي دانم كه دريغش نمي كني از من بي مايه

پس عاشقم بمان و عاشقترم كن...

چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 2:11 :: نويسنده : امین دوست محمدی

يا رب اگر نگذرى از جرم و گناهم چه كنم ؟

ندهى گر، به در خويش پناهم ، چه كنم ؟

گر برانى و نخوانى و كنى نوميدم به كه روى آرم و حاجت ز كه خواهم ،چه كنم ؟

گر ببخشى گنهم ، شرم مرا آب كند ورنبخشى تو بدين روى سياهم ، چه كنم ؟

نتوانم كنم انكار گنه ، يك ز هزار كه تو بودى به همه حال گواهم ، چه كنم ؟

بار الها كرمى ، مرحمتى ، امدادى

كاروان رفته و من مانده به راهم چه كنم ؟

چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 1:27 :: نويسنده : امین دوست محمدی

سلام‏
‏پروردگارم‏ ‏خیلی‏ ‏وقته‏ ‏که‏ ‏به‏ ‏زبان‏ ‏ساده‏ ‏برایت‏ ‏نامه‏ ‏ای‏
‏ننوشته‏ ‏بودم.‏ ‏انگار‏ ‏ادم‏ ‏هرچی‏ ‏بزرگترمیشه‏ ‏مشکلاتشم‏
‏بزرگترمیشه.‏ ‏ناخداگاه‏ ‏قلب‏ ‏انسانم‏ ‏درگیر‏ ‏مسائل‏ ‏دنیایی‏ ‏میشه.‏
‏هرچقدم‏ ‏سعی‏ ‏می‏ ‏کنم‏ ‏که‏ ‏هنوز‏ ‏دلم‏ ‏صاف‏ ‏و‏ ‏ساده‏ ‏و‏ ‏صادق‏
‏باشه‏ ‏و‏ ‏همیشه‏ ‏بیادت‏ ‏باشه‏ ‏اما‏ ‏گاه‏ ‏گداری‏ ‏ ‏زندگی‏ ‏دنیا‏
‏غافلش‏ ‏می‏ ‏کنه.‏ ‏امیدوارم‏ ‏کوتاه‏یم‏ ‏را‏ ‏ببخشی.‏ ‏خدایا‏ ‏ ‏کمکم‏
‏کن‏ ‏دل‏ ‏بسته‏ ‏دنیا‏ ‏نباشم.‏ ‏بهم‏ ‏قدرت‏ ‏بده‏ ‏فقط‏ ‏برای‏ ‏رضای‏
‏تو‏ ‏گام‏ ‏بردارم.‏ ‏یاری‏ ‏رسانم‏ ‏باش‏ ‏تایاری‏ ‏رسان‏ ‏دست‏ ‏های‏
‏باشم‏ ‏که‏ ‏بسویم‏ ‏درازمیشود.‏ ‏خدایا‏ ‏کمکم‏ ‏کن‏ ‏تا‏ ‏کبرو‏ ‏غرور‏
‏درقلبم‏ ‏جای‏ ‏نگیرد‏ ‏کسی‏ ‏راحقیرندانم‏ ‏و‏ ‏خودم‏ ‏را‏ ‏برترنشمارم‏
.‏ ‏خدایا‏ ‏کمکم‏ ‏کن‏ ‏حقی‏ ‏نخورم‏ ‏دلی‏ ‏نشکنم‏ ‏چشمی‏ ‏نگریانم‏ ‏.‏
‏بهم‏ ‏توان‏ ‏بده‏ ‏دلی‏ ‏بدست‏ ‏بیارم‏ ‏اشکی‏ ‏به‏ ‏لبخند‏ ‏تبدیل‏
‏کنم.‏ ‏آمین‏ ‏یارب‏ ‏العالمین.

چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 1:25 :: نويسنده : امین دوست محمدی

 

سلام خدای عزیزم

چند وقتی بود که برایت نامه ننوشتم. دلم برایت تنگ شده بود. ای بهترینی که میدانم نگفته هایم را میدانی.

امروز به یکی از دوستانم گفتم: «نمی توانم حرفهایم را به کسی بزنم». غافل از اینکه میتوان به تو اعتماد کرد. می توان به تو تکیه کرد. قبل از اینکه بگویم می شنوی



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 1:13 :: نويسنده : امین دوست محمدی


سلام

خدای خوبم میخواستم بگم میدونی ته دلتنگی چیه

اینه که دلت واسه خدا تنگ بشه

ولی از خجالت نتونی باهاش حرف بزنی

اینقد گناه داشته باشی که شرمت بشه بهش نگاه کنی

شرمت بشه که حتی اسمشو به زبون بیاری

ولی تو دلت کلی حرف واسه گفتن داشته باشی

حرفایی که دلت میخواد بگی تا اروم بشی ولی شرمنده ای از خدا

خیلی بده مگه نه؟

اینجوری اواره میشی مثل من

مثل حال الان من

خیلی بده

خیلی دلم گرفته

ولی اینقد روسیاهم که حرفی واسه گفتن ندارم

اگه حکمم مرگ باشه

بازم حرفی ندارم

ولی به خدا خیلی دوستت دارم هرچند بندگیو رو خوب بجا نیاوردم

هرچند کاستی داشتم

ولی دوستش داشتم

و میخواستم هوامو داشته باشه

دلم میخواست همیشه مطابق میلش باشم

ولی نمیشد دلم میخواست از اینکه بنده ای به نام من داره خوشحال باشه ولی نمیشد

اذیتش کردم

خدایا منو ببخش

راهمو گم کردم کمکم کن پیدا کنم

خدایا وامموندم تو بین راه

یه کاری بکن....

یه کاری بکن از این حال وهوا دربیام

دلم میخواد تو باشی تو زندگیم

ولی مدتی گیجم

گم شده ام

کمکم کن خودمو پیدا کنم

سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:فقط خدا , :: 22:39 :: نويسنده : امین دوست محمدی

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ خودتون خوش اومدین


خبرنامه وب سایت:






Alternative content


قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ